قسمت اول

ساخت وبلاگ

به نام خدا

سلام دوستان گلم قسمت اول ...

ما را در سایت قسمت اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : korearoman بازدید : 109 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 14:45

[داستان من از اونجایی شروع شد که مثل بقیه ی کره دوست ها برای دیدن موزه ای که شبیه قصر زمان های چوسان بود رفته بودم و به کوزه های سفالی خوشگلی که در محفظه شیشه ای نگهداری میشد و نمادی از حکومت پادشاهان چوسان بود نگاه میکردم، که یهویی کسی با من حرف زد]+از این جور جاها خوشت میاد؟چقدر کره رو دوست داری هووممن عاشق سریال های قدیمی هستم و خب فضای قصر مانندشو به مدرن ترجیح میدم *سمت صدا برگشتم و دیدم یه دختر تقریبا هیکلی با موهای بور و چشمای نسبتا درشت و کشیده لبای خوش فرم و قدی بلند با لباس های پسرونه البته که درظاهر کاملا عادی بود..داره باهام حرف میزنه من من کنان جوابشو دادم*-اووم نمیدونم خب شاید خوشم بیاد از اینجور چیزا ،الان برای اشنایی بیشتر و کامل تصور کردن این فضا اومدم و خب نظر خاصی ندارم ولی سریال های مدرن و ترجیح میدم قطعا-شما زیاد میاید اینجا بنظر همه چیز براتون اشنا میاد؟+اوه که اینطور ولی فضای مدرن بنظرم تکراری میاد چون الان خودمونم توش هستیم... ولی سریالهای تاریخی یه جور خاصی خوبن اصلا قابل توصیف نیست[خیلی عادی و بدون دستپاچگی لبخند زد و دستشو دراز کرد طرفم]+خوشحال شدم از هم صحبتی باهات بعدا همدیگه رو میبینیم*متعجب از اینکه جوابمو نداد و بحث و عوض کرد باهاش دست دادمو به رفتنش نگاه کردم که یهویی غیب شد....* قسمت اول ...
ما را در سایت قسمت اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : korearoman بازدید : 104 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 14:45

وارد موزه شدم و رفتم پیش همون گلدون سفالی و چند دقیقه بهش زل زده بودمو گاهی اطرافمو نگاه میکردم ولی هیچ اثری ازش نبود سعی کردم دوباره ذهن خودمو متمرکز به همون گلدون بکنم تا بلکه پیداش بشه...]بعد از دوساعت صدایی شنیدم،صدا اشنا بود و برگشتم سمت صدا نگاهش کردم و لبخندی زد سمتم اومد]+سلام دنبال من میگشتی!-سلام از کجا فهمیدید؟![با لبخند متبکرانه ای نگاهم کرد]+ادما اغلب جذب من میشن چیز جدیدی نیست برام قسمت اول ...
ما را در سایت قسمت اول دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : korearoman بازدید : 101 تاريخ : شنبه 25 تير 1401 ساعت: 14:45